انقلاب ايران قطعاً يكي از انقلابهاي بزرگ است. انقلاب اجتماعي و يا بزرگ عبارت است از انتقال و دگرگوني سريع و اساسي حكومت و ساختارهاي اجتماعي و تحول در ايدئولوژي غالب كشور. انقلاب اسلامي در شمار انقلاب هاي اجتماعي قرار دارد. زيرا از يك سو سبب تغيير در اساس و نوع حكومت گرديد و از سوي ديگر به تحول در ايدئولوژي غالب و رسمي كشور و خط مشي هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي در ابعاد داخلي و خارجي انجاميد. برخی از انقلاب ها حتی با هدف تغییر انسانها می آیند. یعنی علاوه بر تغییرات اجتماعی و سیاسی، قصد دارند که انسان را که اساسا لذت جو و منفعت طلب و در پی سود شخصی است به انسان هایی متعالی و دارای آرمان های بزرگتر مانند عقیده، استقلال کشور و یا دستیابی به موارد مشخص تبدیل نمایند.
هر انقلاب در بستري از شرايط شكل مي گيرد و بدون وجود آن شرايط هيچ تحول عمده اي صورت نمي پذيرد. انقلاب اسلامي ايران نيز از اين مقوله مستثني نيست. در مورد عوامل به وجود آورنده انقلاب تا کنون بسیار بحث شده است من نیز از دیدگاه خود این مسئله را می شکافم:
۱. موزائیک فکری مردم ایران
نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه، جنبش ملي شدن صنعت نفت، قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرانجام انقلاب اسلامي، مجموعه پنج حركت بارز سياسي اجتماعي تاريخ معاصر ايران هستند كه هر يك به نوبه خود تاثيرات مهمي در انديشه و عمل جامعه سياسي ايران نهاده اند. بصورت کلی ایرانیان از لحاظ فکری تحت تاثیر نیروهای متعددی هستند. اولین آنها هویت ملی آنان است. دوم عنصر مذهب و یا مکتب تشیع است. سوم تحولات تاریخی این کشور است که به نوعی به حافظه تاریخی مردم تدریجا اضافه شده است.
-هویت ایرانی: شکل گیری هویت ایرانی به عنوان یک انگاره سیاسی و مذهبی به اواسط دوره ساسانیان و پادشاهی اردشیر بر می گردد. اما تکامل این مفهوم یک روند طولانی تاریخی دارد. هویت ایرانی شامل ملیت و قومیت است که به نژاد آریایی باز می گردد. دوم آنکه ایرانیان همواره خداپرست بوده اند. با ظهور اسلام به قول دکتر اسلامی ندوشن، “ایرانیان با آوردن اسلام، تغییری بنیادی در بعضی از شئون پدید نیاوردند. اعتقاد به پروردگار یکتا برجای ماند و ابلیس به جای اهریمن نشست. آتشکده تبدیل به مسجد گردید. نمازها و نیازها تنها تعییر شیوه دادند.” ادبیات و زبان فارسی نیز بخشی از هویت ایرانی است که نقشی اساسی و محوری در هویت بخشی ایفا کرده و می کند.
-هویت ملی: هویت ملی پدیده ایست که به ۲۰۰ سال اخیر مربوط می شود. سرزمین مشترک، منافع مشترک، حقوق و دولت مشترک و یک حس روان شناسی فردی و جمعی از عناصر هویت ملی است. همان عنصری که هویت ایرانی، یعنی دین و زبان مشترک را تشکیل داده است، مقدمه ای برای هویت ملی ایران شده است. در ایران هویت ملی نیز سابقه ای بیش از ۲۰۰ سال دارد و در دوران هایی مانند صفویه درایران نوعی ناسیونالیسم وجود داشته است. به همین دلیل میهن دوستی بخشی از فرهنگ عمومی ایرانیان است که توسط مبانی تشیع تقویت شده است.
-تشیع: انقلاب اسلامي در ايران و تاسيس جمهوري اسلامي در اين كشور از نقطه نظر تاريخي حاصل يك سري رويدادهائي است كه با پيوستن اكثريت ايرانيان به مكتب فكري شيعي و به عبارت ديگر رسميت يافتن اين مذهب از قرن شانزدهم ميلادي آغاز گرديد. در واقع يكي از عوامل مهمي كه انقلاب اسلامي را از تمامي انقلاب هاي دگرگون ساز ديگر قرن حاضر متمايز مي كند، همين ريشه هاي عميقي است كه اين انقلاب در گذشته تاريخي دارد. اساسي ترين موضوع در بررسي نقش تشيع عبارت است از اصل “امامت ” و تشخيص “امام” كه نه تنها در زمينه اختيارات قضائي ،اجرائي و حتي نظامي جانشين پيامبر است ، بلكه مصداقي از ابعاد روحاني رسالت پيامبرانه نيز بحساب مي آيد. از نظر شيعه ، حكومت تنها در صورتي مشروعيت پيدا ميكند كه مرتبط با امام معصوم باشد. لذا حكومت هائي كه بنام اسلام فرمانروائي مي كرده اند كمتر مورد تائيد شيعيان بوده اند. در موارد بسياري شيعيان علاوه بر نافرماني، بر عليه اين حكومت ها بپا خواسته و قيام كرده اند.
-تحولات تاریخی: در عصر صفويه، براي اولين بار، در ايران، تشيع حكومتي فراگير تشكيل ميدهد. هرج ومرج و فلاكتي كه بعد از سقوط صفويه حاكم ميشود و سياست سردي كه نادر شاه نسبت به شيعه اعمال ميكند، موجب ميشود كه بسياري از علماي تراز اول ايران به نجف مهاجرت كنند. با به قدرت رسيدن سلسله قاجار و به پايان رسيدن دهها سال جنگ داخلي ،سه عاملِ بي ريشگي مذهبي فرمانروايان قاجار، جنگهاي ايران و روس، كه علما با صدور فتواي جهاد و تشويق وترغيب مردم براي پيوستن به جنگ نقش با اهميتي از نظر حكومت يافته بودند، باعث گرديد تا علما بخشي از قدرت و نفوذ زمان صفوي خود را باز يابند. ولي آنان تمايل چنداني به نزديكي و سهيم شدن در قدرت دربار قاجار نشان نميدادند و نجف همچنان بعنوان قلب حوزه علميه تشيع باقي ماند. فتواي ميرزاي شيرازي را ميتوان نقطه عطف عصر جديد در زندگي سياسي اجتماعي روحانيت دانست.از اين تاريخ به بعد روحانيت كم و بيش بصورت جزء جدائي ناپذيري از مبارزات سياسي جامعه در مي آيد.
بىتوجهى به ارزشها و معتقدات جامعه و مقابله با ارزشهاى اسلامى، مشخصه اى از سلطنت شاه در دوره ۵۷ـ۱۳۴۲ و از عوامل زمينه ساز انقلاب اسلامي است.در جامعهاى مانند ايران كه ۹۸ درصد جمعيت آن مسلمان و بيش از ۹۰ درصد آنها پيرو مذهب شيعه هستند، هيچ دولتى نمىتواند اين عامل وحدت بخش را ناديده بگيرد. اما رژيم شاه با گستاخى خود عليه مذهب و روحانيت، مصداق اين بىتوجهى شده، مورد خشم و نفرت مردم قرار گرفت. بر همين اساس يكى از عوامل عمده بروز انقلاب اسلامى، تلاش شاه در زير پا گذاشتن ارزشها و سمبلهاى ديرين اجتماعى بود كه ريشه عميقى در مذهب داشتند. اين حركت و تلاش شاه، از سالهاى ۱۳۴۰ به بعد بسيار واضحتر شد و بخش بزرگى از مخالفين رژيم شاه با تمسك به اسلام و مذهب به مقابله با وى برخاستند. تقليد و اقتباس شاه از سكولاريسم، نفى ميراث اسلامى، نفرت از اعراب و تجليل از گذشته پيش از اسلام، تأكيد بيش از حد برناسيوناليزم قومى و نژاد، تغيير تاريخ اسلامى به تاريخ شاهنشاهى و جستجوىپايههاى نظرى و تاريخى براى مشروعيت سلطنت، تغيير در قوانين و مقررات و حذف مواد مربوط به اسلام در آنها و…مسايلى بودند كه واكنش اقشار و طبقات مذهبى را برمىانگيخت.
شاه طى يك برنامه حساب شده به سمتى مىرفت كه دين را هم، به عنوان بخشى از مدرنيزاسيون جامعه، غربى كند و در يك جامعه بشدت مذهبى، نقش دين را همانند جهان غرب تنزل دهد، بدون اين كه به تفاوت زمينههاى فرهنگى و تاريخى دو جامعه و دو دين توجه داشته باشد. يكى از دلايل اقبال گسترده مردم به اسلام در دهه آخر سلطنت شاه، اصرار بيش از حد رژيم در محو ارزشهاى اسلامى بوده است، بنا بر اين نارضايتى مردم به اين خاطر روز به روز تشديد مىشد. مدلهاى لباس، الگوى مصرف، رواج اشياء لوكس، ادبيات و موسيقى مبتذل و بسيارى از مسائل ديگرى كه ترويج مىشد چيزهايى نبود كه با روح فرهنگى اصيل ما سازگار باشد ولي هر چه رژيم بيشتر تلاش مىكرد، مردم بيشتر حساس مىشدند. اين موج گسترده، در سالهاى آخر سلطنت شاه به طور كامل بر روند انقلاب و اعتراضات مردم حاكم شد و همه شعارها و پيرايهها را تحت الشعاع قرار داد و انقلاب به طور عملى در قالب اسلام و سمبلها و شعائرهاى مذهبى قرار گرفت به همين دليل در اين دوره، سخنرانيهاى سياسى اسلامى به مساجد و منابر و حسينيهها كشيده شد و مردم از مراسم و شعائر مذهبى همانند نماز جماعت، نماز عيد فطر، شهادت، اربعين، تاسوعا و عاشورا به عنوان وسيله پوششى براى تحرك خوداستفاده نموده، همه چيز را از دست رژيم شاه خارج ساخته بودند.
مجموعه عوامل فوق که به موزائیک فکری ایرانیان باز می گردد باعث گردید که ایرانیان در آستانه انقلاب اسلامی دارای ذهنیتی پیچیده و تاریخی باشند. از یکطرف نسبت به دخالت خارجی بدگمان بوده و از طرف دیگر استبداد داخلی حکومت را تحمل نکردند. از طرف دیگر به عنصر ایرانیت بها داده و از سوی چهارم مذهب و کارکردهای آن بیشترین ابزار را برای بسیج و راهنمایی طبقات مختلف تمهید نمود. نقش امام خمینی در رهبری انقلاب نقشی یگانه و بی بدیل است، اما جا دارد که از نقش دیگر نخبگان موثر در ایجاد موزائیک فکری نیز یاد شود. یکی از مهمترین بخش های شکل گیری ذهنی ایرانیان در آستانه انقلاب به تلاش دکتر علی شریعتی باز می گردد. زندگي كوتاه و پر ثمرش كه جز نوشتن و سرودن دردها و دغدغه ها و دريغ ها و آرزوهاي یک ایرانی مسلمان نبود، گواه گوياي شخصيت و ويژگي روحي اوست. شايد برجسته ترين ويژگي كلام او نيز همان همدلي و پيوند مستقيم با مخاطبانش بود. شریعتی بعلت تسلط برعلوم مذهبی وهم بر فرهنگ و تمدن جدید نقش ویژه ای در تحرک جوانان و بیداری نسل جوان ایفا کرد. او در آشنا ساختن جوانان با آنچه که خود داریم سهم بی نظیری ایفا کرد. یکی از دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف اخیرا برای تحقیق خود مصاحبه ای با استاد محمد رضا حکیمی انجام داده است. جایگاه حکیمی در ذهن شریعتی از آنجا معلوم می شود که او تنها وصی دکتر شریعتی است و شریعتی در وصیت نامه خویش مفصلا در باره فضائل او سخن گفته است. او در پاسخ محمود سرکاری خرمی می گوید:
” من در ســال ۱۳۱۴ در مشهد متولد شدم. دکتر شریعتی هم متولد ۱۳۱۲ در مشهد بود. من از نوجوانی به کانون نشر حقایق دینی می رفتم. این کانون توسط پدر دکتر شریعتی ایجاد شده بود. در آنجا با دکتر شریعتی آشنا شدم. از همان دوران با دکتر روابطمان نزدیک شد. بدون شک دکتر نقش بسیـار مؤثری در انقلاب داشت. او در بیداری جوانان نقش عمده ای داشت. سروکار او بیشتر با روشنفکران و جامعه تحصیل کرده بود نه عوام. از قبیل این جامعه دانشجویان بودند. دکتر شریعتی تقریباً ۷۰ درصد افرادی که در دانشگاه بودند یا در بازار ولی دارای روحیه دانشگاهی بودند را متوجه انقلاب ساخت. دکتر شریعتی یک فریادگر است نه یک فقیه و مفسر قرآن. این مطلب را خود دکتر هم اعلام کرده بود. منتها فریادگری اگر بخواهد به نتیجه برسد، یک ایدئولوژی می خواهد. دکتر شریعتی هم تشیع علوی را برگزیده بود. تشیعی که با ظلم و سلطنت ناسازگار است ، نه تشیع ظاهری. بنابراین دکتر شریعتی قطعاً در جریان انقلاب و مذهبی شدن جامعه روشنفکر نقش داشته است. در ضمن باید گفته شود که حدود ۳۰ درصد از جمعیت دانشگاه مذهبی بودند و اگر دکتر شریعتی هم نبود آنان انقلاب می کردند. در یکی از سخنرانی های دکتر در حسینیه ارشاد که من هم در آن حضور داشتم، بین سخنرانی دکتر با چشمی گریان به من نگاه کرد و گفت : پای همه قرارداد های استعماری امضای دکتر و مهندس فرنگ رفته است، باعث خجالت امثال بنده؛ در حالیکه در مخالفت با استعمار امضای آخوند نجف رفته دیده ….
در ادامه می خوانید:
- استبداد دستگاه حاکمه حکومت پهلوی روابط خارجی شاه
- ضعف و بی تصمیمی شاه و اراده استوار امام خمینی
- روابط خارجی شاه
- نارسائی های اقتصادی در دوران قبل از انقلاب
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.