عقل و جایگاه آن در زندگی ما

کد مطلب
تعداد صفحه / اسلاید
500 تومان

عقل چیست و در زندگی ما چه تاثیری دارد؟ جایگاه عقل چیست و برای دنیای ما چه تاثیری دارد؟

 

 

تعریف عقل :

موجودی‌ست که خدا به وجودش آورده، غیر جسمی است، از جنس مجردات [روح و ملائکه] مایه‌ی آرامش زندگی و سعادت آخرت است. از نظر دینی عقل یک موجود مجرد از جنس روح و ملائکه است؛ برای خوب زندگی کردن و خوب رفتن و آرامش.

ابزار اصلی آرامش عقل است.

کاربرد عقل را دانایی گویند. کسی که عقل دارد و استفاده نمی کند، ممکن است انسان عاقلی باشد. برفرض کسی عاقل باشد و بر اثر سوءتفاهمی به زندان برود، دانایی اش باعث می شود او در زندان و در سلول انفرادی اش هم آرامش داشته باشد. ولی کسی که در زندان هم نیست و حوصله‌ی استفاده از عقلش را ندارد، دانایی ندارد.

بزرگترین سرمایه‌ی انسان عاقل، دانایی اوست نه دارایی او. دارایی‌ها ضمانتی برای آرامش نیست. دانایی یعنی کاربردی استفاده کردن از عقل در قسمت‌های مختلف زندگی.

در حوزه‌ی عقل ۳ مورد را بررسی می کنیم :

یک عقل نسبی داریم، یک عقل کامل. عقل مطلق یعنی هر چیز درست. عقل نسبی، یعنی ممکن است درست باشد یا نباشد، ولی امروز فکر می کنیم درست است. یک وهم داریم؛ که اشتباهی است که تصور می کردیم درست است.

عقل کامل عقل خداست و عقل نسبی، عقل ما.

ما یک برداشت داریم، خدا می گوید برداشت تو برای این زمان اگر غلط هم باشد، چون تو تلاشت را کردی من درستش می کنم.

ولی در وهم، چون از عقل استفاده نکردیم چوبش را می خوریم.

خصوصیات عقل :

+ عقل کامل یا نسبی، عقل صادق است. اگر اشتباه کنیم می گوییم واقعا به آن اعتقاد داشتیم.

+ عقل واقعی کلی‌نگر است. اگر چیزی را تشخیص بدهد مفید است، این عقل تاییدش می کند.

+ جامع است. تمام جوانب قضیه را می سنجد و تصمیم می گیرد.

خصوصیات  وهم؛

– جزئی نگر است. امروز را می سنجد، به فردا کاری ندارد.

– اشتباه می کند. شخص می داند اشتباه می کند ولی اصرار دارد بر اشتباه.

– حال نگر است.

اگر کسی بخواهد از عقلش استفاده کند و انسان دانایی باشد، باید این خصوصیات را داشته باشد :

  1. با عقلش بتواند فکر کند. از سلول‌های مغزش برای فکر کردن استفاده کند.

در تعریف بیولوژیک مغز می گویند سلول‌هایش در اثر فکر کردن جا باز می کند. وقتی از مغز استفاده می کنی، بیشتر می توانی تحلیل کنی. وقتی به مغز بیکاری بدهی، سلولهایش غیرفعال می شود، می میرد.

  1. درک داشته باشد. با عقلش بتواند دانایی های ذهنی اش را با شرایط موجود تطبیق بدهد.

ممکن است کسی عقل، علم و دانایی داشته باشد، ولی درک اینکه از این علم کجا استفاده کند را نداشته باشد.

  1. بتواند تطبیق بدهد؛ این قسمت دانایی من برای کجا مفید است. اوایلش هم تمرینی است.
  2. اجرا. یک عده تطبیق می دهند، ولی اجرا نمی کنند. همه چیز را می دانند ولی حوصله‌ی اجرا ندارند.

در روز قیامت یکی از حسرت های افراد این است که مباحثی را که می دانستند، حال اجرا کردنش را نداشتند! در نتیجه نه به سودهایش رسیدند و نه از ضررهایش جا ماندند. بسیاری از حسنات از دست می رود و در قیامت هم بسیاری از فرصت های دنیایی را می بیند که استفاده نکرده است.

یک جاهایی، برخی قدرت کنترل عقل را ندارند. باید عقل را مهار کرد؛ یک درصد وجود ما الهی است، یک درصدش هم شیطانی است. این قسمتی که استفاده می کنیم عقل است، قسمت دیگر وهم است.

حیوانات وهم ندارند.

  1. کنترل. استفاده از عقل در جهت مصالح اجتماعی، الهی و دینی.

+ انسان عاقل، آرام است، آرامش دارد، در زندگی اش، در قبر و قیامتش. از آرامشش لذت می برد؛ پس عقل منشأ لذت بردن هم هست.

+ باعث سعادت می شود. در دنیا، عقل انسان را در جایگاه بالایی قرار می دهد و در قیامت هم از آن استفاده می برد.

+ عاقبت اندیش است. عقل اجازه نمی دهد انسان جلوی پایش را نگاه کند، می گوید عاقبتی وجود دارد و برای رسیدن به این عاقبت، یک سری قواعد عقلانی داریم و باید در همین طریق حرکت کنیم و جلو برویم.

+ به دین می رساند.

در ۱۹۸۳ دانشمندان مارکسیست شوروی قسمتی را در مغز کشف کرده بودند که هیچ کاری در بدن نمی کند! پزشک های جراح مارکسیست آن زمان گفتند این قسمت زیر هیپوتالاموس، مخصوص سوق دادن انسان به معنویات است!

یعنی عقل باعث رسیدن به دین می شود. اگر کسی عقل سالمی نداشته باشد، یقینا دین سالمی هم ندارد.

+ باعث تاثیر می شود.

انسان عاقل در محیط کار و در زندگی اش مؤثر است. طوری زندگی می کند که در جامعه اش تاثیر دارد.

+ نفوذ. عقل راه اصلی نفوذ است؛ اعم از نفوذ معنوی یا مادی.

یک بحث حاشیه ای می گوید وقتی وحی و دین هست نیازی به عقل نیست.

آیا وحی آمده است تا عقل را تعطیل کند؟ فرمودند خیر. وحی آمده است برای تحریک عقل، نه تعطیل عقل!

بسیاری از چیزهایی که ما شاید فکرش را هم نکنیم، وحی به ما می گوید این هم هست، به دنبالش برو.

تبصره – یا باید عاقل بود، دانایی داشت و از دانایی خود استفاده کرد، یا باید مقلد بود. این یک قانون عقلی است. ما نمی‌توانیم در تمام مسائل تخصص کسب کنیم، پس باید حساب کنیم که مثلا من عشق و علاقه و انگیزه و توانایی هایم را  می گذارم برای این موارد تخصص کسب کنم، بقیه‌اش را هم بقیه تخصص کسب می کنند و من استفاده می کنم، تقلید می کنم.

در قانون عقل اگر شما انسان عاقلی باشی، عقلت را در همه چیز دخالت نمی دهی. کسی که علامه است فقط در ۳ رشته علامه است! مباحث مختلف علمی، زبان نیست که بگوییم فلان شخص به ۱۵ زبان صحبت می کند! زبان چارچوب دارد، ولی انسان در مباحث علمی باید مرتب بروز باشد، دائم با علم درگیر باشد.

علمی که ۳۰ سال پیش تحصیل شده، برای امروز جواب نمی دهد. اصل علم این است که بروز باشد.

بنده یک عمری دارم، در این زمان در یک سری مباحث از عقلم استفاده می کنم و متخصص می شوم. در بقیه مباحث مقلدم. اطلاعات دارم، ولی تخصص که ندارم.

عاقل کسی است که با خود کنترلی در حوزه ای که تخصص دارد، ورود پیدا می کند. اینجا اگر تصمیم اشتباهی هم گرفته شود، خدا می گوید چون با عقل نسبی جور در می آید، کمکش می کنیم.

کسانی که عقل کامل ندارند، وهم برشان می دارد. مثلا شخص تخصصش شیمی است و خوب تدریس می کند، تصور می کند در همه زمینه های دیگر هم صاحب نظر است و می تواند دخالت کند؛ در حوزه اجتماع، سیاست، جامعه شناسی، اقتصاد و .. .

در زمینه ای که تخصص نداری ورود پیدا نکن، تقلید کن.

عقل و وهم یک سابقه‌ی تاریخی دارد؛ از آدم (ع) شروع می شود. بحث هابیل و قابیل. رفتارهای هابیل عقلانی‌ست و رفتارهای قابیل وهمی.

وقتی خداوند به هابیل می گوید برای من قربانی بیاور، بهترین قربانی اش را انتخاب می کند.

وهم می گوید این بهترینی که قربانی کردی، دیگر از اموالت خارج شد و ضرر کردی!

عقل می گوید عالم مُلک خداست – کلی‌نگر – روزی دست خداست، وقتی انسان با خدا طرف است، با کریم طرف است – جامع‌نگر؛ طرف معامله را آنالیز می کند – وقتی با کریم طرفی، وقتی گفت قربانی بیاور، اگر خودت و خانواده ات و همه ی دار و ندار و وجودت را هم قربانی کنی، بُرده ای.

وهم می گوید خدا این‌همه دارایی دارد، مگر به قربانی من نیاز دارد !؟ چرا باید بهترین مالم را ببرم و ضرر کنم !؟ – جزئی‌نگر و حال‌نگر –

 جلوتر برویم، هابیل دارد بهتر جلوه می کند. عقل می گوید اگر کسی از تو جلوتر بود، اگر آرزو کنی توفیقات او بیشتر شود چون عالم دست خداست، این آرزو به خودت هم بر می گردد. عقل می گوید اگر کسی از تو جلوتر بود می تواند برای تو الگو بشود، می توانی به او نزدیک شوی و به زندگی اش نگاه کنی؛ «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» ¹ می توانی یاد بگیری چگونه مانند او شوی. عقل می گوید «لیس للانسان الا ما سعی» ²  اگر می خواهی به جایی برسی تلاش کن. [هابیل]

وهم می گوید اگر کسی از تو جلوتر بود به زمینش بزن. می گوید برای اینکه بزرگ شوی باید بزرگترها را کوچک کنی.

راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.